داستان زندگی عاطفه و نرگس دو دوست قدیمی که نرگس بخاطر تامین مخارج معالجه ی مادرش مجبور به ازدواج اجباری با پسرعموی پولدار و بیسوادش میشه و در این بین برای ماه عسل عازم شمال میشن و نرگس از عاطفه میخواهد که همراهیشون کنه.. در آنجا نرگس کم کم به عشق خالص جهانگیر پسرعمویش پی میبرد و به او علاقمند میشه و عاطفه هم بطور اتفاقی با نادر و نامزدش آشنا میشود اما نادر که دل خوشی از نامزدش ندارد کم کم شیفته ی سادگی و ملاحت عاطفه میشود و از او درخواست ازدواج میکند اما….